۱- منفی­گرایی / بدبینی[۳۶]

 

تمرکز عمیق و مداوم بر جنبه‌های منفی زندگی (درد، مرگ، دلخوری، فقدان، عدم توافق، تعارض، گناه، مشکلات حل­نشده، اشتباهات بالقوه، خیانت، کارهایی که اشتباه انجام می‌شود و …) همراه با دست­کم گرفتن جنبه‌های مثبت و خوش­بینانه زندگی یا غفلت از آن‌ ها است. این طرح­واره معمولا شامل انتظارات افراطی در طیف وسیعی از موقعیت‌های کاری، مالی و بین ­فردی است که خود این حالت منجر به اشتباهات شدیدی می‌شود، به­ طوری که شخص در نهایت احساس می‌کند زندگی شخصی‌اش از هم پاشیده است. اغلب باعث ترس غیرمعمول از اشتباه کردن می‌شود، اشتباهی که ممکن است منجر به ورشکستگی مالی، فقدان، تحقیر و سر افکندگی یا گیر افتادن در یک موقعیت بد بشود. از آن­جا که نتایج منفی چنین حالت‌هایی، اغراق­آمیز است، مشخصه این بیماران، نگرانی مزمن، گوش به زنگی، غرزدن یا بلاتکلیفی است.

 

۲- بازداری هیجانی[۳۷]

 

بازداری افراطی اعمال، احساسات و ارتباطات خودانگیخته که معمولا به­منظور اجتناب از طرد دیگران، احساس شرمندگی و از دست دادن کنترل بر تکانه‌های شخصی صورت می‌گیرد. معمول‌ترین حوزه هایی که بازداری ‌در مورد آن‌ ها اعمال می‌شود عبارت‌اند از:

 

الف) بازداری از بروز خشم و پرخاشگری.

 

ب) بازداری از بیان تکانه‌های مثبت (از قبیل خوشحالی، محبت، برانگیختگی جنسی و بازی).

 

ج) بازداری از بیان آسیب­پذیری یا بیان راحت و صریح احساسات و نیازهای شخصی. تأکید افراطی بر عقلانیت و نادیده­گرفتن هیجان‌ها.

 

۳- معیارهای سرسختانه / عیب­جویی افراطی[۳۸]

 

باور اساسی مبنی بر این­که فرد برای رسیدن به معیارهای بلندپروازانه درباره رفتار و عملکرد خود، باید کوشش فراوانی به خرج دهد و این کار معمولا برای جلوگیری از انتقاد صورت می‌گیرد. این طرح­واره به­ طور معمول در خانواده هایی به ­وجود می‌آید که تحت فشارند، نسبت به خودشان و دیگران بیش از حد عیب­جویی می‌کنند و توقع دارند کارها با کیفیت عالی و در کوتاه‌ترین زمان انجام شوند. این طرح­واره اغلب منجر به نقص‌های جدی در احساس لذت، آرامش، سلامتی، احساس ارزشمندی، پیشرفت یا روابط رضایت­مندانه می‌شود و معمولا به شکل‌های زیر بروز می‌کند:

 

الف) بی­نقص­گرایی، توجه غیرمعمول به جزئیات یا ارزیابی کمتر از حد عملکرد خود در مقایسه با عملکرد دیگران.

 

ب) قوانین غیرقابل انعطاف و (بایدها) در بسیاری از حوزه های زندگی از جمله معیارهای بالا و غیرواقع­بینانه اخلاقی، فرهنگی و مذهبی.

 

ج) دغدغه زمان و کارآمدی به­منظور کار بیشتر.

 

۴- تنبیه[۳۹]

 

باور اساسی مبنی بر این­که افراد باید به­خاطر اشتباهاتشان، شدیداً تنبیه شوند. اغلب شامل احساس خشم، نابردباری و بی­صبری نسبت به کسانی (از جمله خود فرد) است که طبق معیارها و انتظارات او عمل نکرده‌اند. معمولا این­گونه افراد، به­ دلیل در نظر نگرفتن شرایط ویژه، نادیده گرفتن مشکلات دیگران و عدم همدلی با احساسات آن‌ ها، نمی‌توانند از اشتباهات خودشان و دیگران چشم­پوشی کنند (یانگ، ۲۰۰۳).

 

۶-۲ عملکردهای طرح­واره:

 

دو عملکرد اصلی طرح­واره­ها عبارتند از تداوم طرح­واره و بهبود طرح­واره.

 

۱-۶-۲ تداوم طرح­واره

 

تداوم طرح­واره به هر چیزی اشاره دارد که بیمار انجام می­دهد (درونی یا رفتاری) تا وضعیت فعلی طرح­واره را حفظ کند. تداوم طرح­واره، تمام افکار، احساس­ها و رفتارهایی را در بر ‌می‌گیرد که به­جای بهبود طرح­واره، در نهایت باعث تقویت آن می­ شود. طرح­واره­ها توسط سه سازوکار اولیه تداوم می­یابند: تحریف­های شناختی، الگوهای زندگی خودآسیب­رسان و سبک­های مقابله­ای. فرد خود از طریق فرایند تحریف­های شناختی، موقعیت­ها را به­گونه ­ای سوء­تعبیر می­ کند که باعث تقویت طرح­واره می­ شود. فرد از طریق تحریف، بر اطلاعات همخوان با طرح­واره انگشت می­ گذارد و اطلاعاتی را که با طرح­واره منافات دارد، نادیده ‌می‌گیرد یا کم­ارزش می­شمرد. از نظر عاطفی، فرد ممکن است هیجان­های مرتبط با یک طرح­واره را بلوکه کند. وقتی­که عاطفه بلوکه می­ شود، طرح­واره به سطح آگاهی نمی­رسد، لذا نمی­تواند در جهت تغییر یا بهبود آن گام­های مؤثری برداشت. از نظر رفتاری، فرد، درگیر الگوهای خودآسیب­رسان، انتخاب ناهشیارانه و ماندن در موقعیت­ها و روابطی می­ شود که باعث برانگیختگی و تداوم طرح­واره می­ شود و درعین حال از برقراری روابطی که منجر به بهبود طرح­واره می­ شود، اجتناب می­ کند. ازلحاظ بین ­فردی بیماران به­گونه ­ای با افراد رابطه برقرارمی­کنندکه پاسخ­های منفی آن­هارابرمی­انگیزد، لذا این­کار منجر به تقویت طرح­واره خودشان می­ شود (یانگ و همکاران، ۱۳۸۹).

 

۲-۶-۲ بهبود طرح­واره

 

هدف نهایی طرح­واره درمانی، بهبود طرح­واره است. از آن­جایی­که طرح­واره، مجموعه ­ای از خاطرات، هیجان­ها، احساس­های بدنی و شناخت­واره­هاست، بهبود طرح­واره به کاهش تمام این موارد مربوط می­ شود: شدت خاطرات مرتبط با طرح­واره، فعال شدن هیجانی طرح­واره، نیرومندی احساس­های بدنی و ناسازگاری شناخت­واره. بهبود طرح­واره همچنین یک سری تغییرات رفتاری به­دنبال خواهد داشت به­ طوری که بیماران یاد می­ گیرند سبک­های مقابله سازگار را جانشین سبک­های مقابله ناسازگار کنند. همان­طور که طرح­واره بهبود می­یابد، شدت و تعداد دفعات فعال شدن آن به­ طور قابل توجهی کاهش پیدا می­ کند. با این حال اگر طرح­واره فعال شود، بیمار درماندگی کمتری تجربه می­ کند و خیلی سریع به حالت عادی بر می­گردد. اغلب روند بهبود طرح­واره، دشوار و طولانی است.طرح­واره­ها به­سختی تغییر ‌می‌کنند، چون عمیقا با باورهای فرد راجع به خودش و محیط پیرامونش گره خورده­اند. طرح­واره­ها، اغلب تمام چیزهایی هستند که بیمار می­داند و علی­رغم آن­که ممکن است مخرب باشند، اما برای بیمار، احساس ایمنی و پیش ­بینی­پذیری به ارمغان می ­آورند. بیماران در برابر از دست دادن طرح­واره­ها، مقاومت ‌می‌کنند، زیرا طرح­واره­ها هسته اصلی هویت آن­ها را تشکیل می­ دهند. دست کشیدن از طرح­واره برای آن­ها بسیار نا گوار است. از این­رو، مقاومت در درمان، نوعی صیانت ذات محسوب می­ شود زیرا مقاومت، تلاشی است برای حفظ کنترل و یکپارچگی درونی. دست کشیدن از طرح­واره به­معنای صرف­نظر کردن از دانشی است که فرد نسبت به خود و جهان دارد (یانگ، ۲۰۰۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...