۲ـ۱۰ـ تعریف کیفیت زندگی

 

امروزه یکی از مفاهیم جدیدی که در علوم بهداشتی، به ویژه بهداشت روان، وارد شده مفهوم کیفیت زندگی است. در دنیای امروز، زندگی کردن تنها به معنای زنده بودن و بیمار نبودن نیست، بلکه چگونگی زندگی نیز اهمیت دارد. در چنین شرایطی، دیگر افزایش میانگین طول عمر و امید به زندگی، هدف نیست، بلکه هدف افزایش سال­های زندگی سالم است؛ بدین معنی که چند سال از عمر افراد، به سلامت سپری شده است .

 

به طور کلی کیفیت زندگی از واژه ­هایی است که تعریف مشخص و یکسانی ندارد اگرچه مردم به شکل غریزی معنای آن را به راحتی درک ‌می‌کنند، لیکن همان گونه که اشاره گردید این مفهوم برای آن ها یکسان نیست. اکسوز و گوون[۳۴] (۲۰۱۴) بیان می‌کنند از آن­جا که مانند سایر متغیرها اندازه ­گیری آن مستلزم وجود تعریف جامع و مشخصی از آن خواهد بود، همواره تلاش شده است تا تعریف مناسبی برای آن ارائه گردد. بسیاری از تحقیقات، تعریفی از کیفیت زندگی ارائه نمی­دهند. این امر یا ‌به این علت است که تعریف آن را بسیار ساده می­انگارند یا به جهت پیچیده بودن این مفهوم از تعریف آن اجتناب ‌می‌کنند در حالی که با توجه به عدم اجماع ‌در مورد تعریف این واژه، انتظار می­رود در پژوهش­های مربوط، این مفهوم و ابعاد در نظر گرفته شده برای آن به صورت شفاف مشخص شود.

 

آنچه که در این تعریف اهمیت زیادی دارد این است که با آن بتوان میان این مفهوم و سایر مفاهیمی مرتبط مانند «خوب بودن»، «وضعیت سلامت»، «رضایت از زندگی» و «امید» تمایز قائل شد.

 

نظریات متفاوتی ‌در مورد کیفیت زندگی وجود دارد. بعضی از محققین معتقدند تنها در صورتی که تواما چندین بعد از سلامتی سنجیده شود ‌می‌توان آن را کیفیت زندگی نامید. عده­ای نیز بر این باورند که یک تعریف واحد که در تمام مراحل یک بیماری یا در جوامع مختلف کاربرد داشته باشد برای این مفهوم وجود ندارد. اغلب صاحب­نظران در این زمینه توافق دارند که کیفیت زندگی، حقایق مثبت و منفی زندگی را در کنار یکدیگر در نظر ‌می‌گیرد و چند بعد دارد. از طرفی آن را یک مفهوم ذهنی[۳۵] و پویا[۳۶] قلمداد می­نمایند. ذهنی ‌به این معنا که حتماً باید توسط خود شخص، ‌بر اساس نظر او و نه فرد جایگزین تعیین گردد و پویا یعنی در طی زمان تغییر خواهد کرد و لذا ضروری است در دوره­ای از زمان
اندازه ­گیری گردد. اگرچه ذهنی بودن دامنه­های کیفیت زندگی از نظر برخی از دانشمندان کافی نیست به طوری که برخی از صاحب­نظران بر این باورند که هر یک از دامنه­های کیفیت زندگی باید قابلیت این را داشته باشد که هم به صورت ذهنی و هم به صورت عینی[۳۷] قابل اندازه ­گیری باشد. این گروه معتقدند که سنجی ذهنی اگرچه لازم است، ولی کافی نیست. مهم آنکه در هر تحقیق که مرتبط با کیفیت زندگی باشد تعریف آن از نظر محقق روشن گردد.

 

بنا به تعریف خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی که در آن زندگی ‌می‌کنند،
اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت­هایشان است. پس موضوعی کاملاً ذهنی بوده و توسط
دیگران قابل مشاهده نیست و بر درک افراد از جنبه­ های مختلف زندگی استوار است (بالتاکیا و کاراتاسپ[۳۸]، ۲۰۱۳: ۴۶۴ـ۴۵۸).

 

تستا، سیمنسون و ترنر (۱۹۹۸) ابعاد مؤثر و سازنده کیفیت زندگی را چنین تعریف ‌می‌کنند:
حیطه­های جسمی، اجتماعی و روانی سلامت که متأثر از تجارب، باورها، انتظارات و ادراک­های فرد هستند.

 

محقّقان علوم انسانی معتقدند که ریشه بسیاری از مشکلات روانی و اجتماعی همانند تنیدگی، تنش، استیصال، اضطراب، افسردگی، یأس و ناامیدی، احساس عجز، احساس تنهایی، کاهش تحمل اجتماعی و غیره در روابط اجتماعی، قرار دارد و از پیامدهای منفی و جدایی­ناپذیر انزوای اجتماعی است (بیاتیانی، ۱۳۹۰: ۱۶۴).

 

کیفیت زندگی، مفهومی پیچیده و چندبعدی است که تحت تأثیر مؤلفه ­هایی چون زمان و مکان، ارزش­های فردی و اجتماعی قرار دارد، و از این رو معانی گوناگونی برای افراد و گروه ­های مختلف بر آن مترتب است. برخی آن را به عنوان قابلیت زیست­پذیری یک ناحیه، برخی دیگر به عنوان اندازه­ای برای میزان جذابیت و برخی به عنوان رفاه عمومی، بهزیستی اجتماعی، شادکامی، رضایتمندی و مواردی از این دست تعبیر کرده ­اند.

 

همچنین کیفیت زندگی می ­تواند به عنوان «رابطه بین ادراکات فردی و احساسات مردم با تجربه ­های آن ها در درون فضایی که در آن زندگی ‌می‌کنند» تعریف شود (اکن و همکاران[۳۹]، ۲۰۱۴). فو (۲۰۰۰) کیفیت زندگی را رضایت کلی فرد از زندگی خود قلمداد می­ کند. داس (۲۰۰۸) کیفیت زندگی را به عنوان بهزیستی یا عدم بهزیستی مردم و محیط زندگی آن ها تعریف ‌کرده‌است.

 

پسیون[۴۰] در سال ۱۹۹۵ کیفیت زندگی را چنین تعریف می­ کند: اصطلاح کیفیت زندگی به طور کلی به وضعیت محیطی که مردم در آن زندگی ‌می‌کنند (نظیر آلودگی و کیفیت مسکن) و همچنین به برخی شرایط شخصی افراد (نظیر سلامت و میزان تحصیلات) اشاره دارد. به طور کلی ‌می‌توان کیفیت زندگی را به عنوان برهم­کنش میان میزان برآورده شدن نیازهای انسانی و رضایت افراد و گروه­ ها از تأمین نیازهای خود در یک ناحیه خاص تعریف کرد.

 

در مطالعات اخیر، کیفیت زندگی به دو روش اندازه ­گیری می­ شود. روش اول، شاخص­ های عینی را برای سنجش کیفیت زندگی مورد استفاده قرار می­دهد. شاخص­ های عینی، شاخص­ های اجتماعی و اقتصادی قابل سنجش برای انعکاس میزان تأمین نیازهای انسانی هستند که با بهره گرفتن از گزارش­ها و آمارهای رسمی بررسی می­شوند. این شاخص ­ها وضعیت ظاهری و ملموس زندگی را نشان می­ دهند. در این روش از شاخص­ هایی مانند تولید ناخالص داخلی، شاخص پیشرفت اصلی، شاخص سلامت اجتماعی و شاخص توسعه انسانی برای مقایسه­های ملی و بین ­المللی استفاده می­ شود.

 

در روش دوم، شاخص­ های ذهنی قرار دارند که سطح رضایت افراد و گروه­ ها را که اصطلاحًا به زیستی ذهنی نامیده می­ شود ارزیابی ‌می‌کنند (کاستانزا و همکاران[۴۱]، ۲۰۰۶: ۲۶۸). این شاخص ­ها مبتنی بر گزارش شخصی افراد از ادراکات­شان ‌در مورد جنبه­ های مختلف زندگی است. این شاخص ­ها که مکمل متغیرهای اجتماعی، اقتصادی و محیطی­اند، ادراکات و ارزشیابی­های افراد را از وضعیت عینی زندگی­شان نمایش می­دهد.

 

افزون بر مسئله تعریف و ابعاد کیفیت زندگی، بحث­های زیادی درباره قلمروهای مورد استفاده در مطالعه کیفیت زندگی وجود دارد. کامینز[۴۲] در تعریف خود از کیفیت زندگی که هر دو بعد عینی و ذهنی را در نظر گرفته است، بیان می­ کند که از هفت قلمرو مهم شامل به زیستی مادی، سلامت، بهره ­وری، تعلق، امنیت، اجتماع محلی و بهزیستی عاطفی ‌می‌توان برای محاسبه شاخص ترکیبی کیفیت زندگی استفاده کرد.

 

اسمیت[۴۳] در سال ۱۹۷۳، شش قلمرو اصلی را که به طور گسترده ­ای در مطالعات کیفیت زندگی در کشورهای مختلف مورد استفاده قرار ‌گرفته‌اند، شناسایی کرد: ۱) درآمد، ثروت و کار؛ ۲) محیط؛
۳) سلامت؛ ۴) آموزش؛ ۵) مشارکت؛ ۶) ناهنجاری­های اجتماعی نظیر جرم و جنایت.

 

هاگرتی[۴۴] و همکاران در سال ۲۰۰۱ اظهار داشتند که هفت قلمرو شامل روابط با خانواده، به زیستی عاطفی، به زیستی مادی، سلامت، کار و فعالیت مولد، احساس تعلق به اجتماع و امنیت فردی می ­توانند فضای کیفیت زندگی را به خوبی پوشش دهند (رضوانی و دیگران ،۱۳۸۷: ۸ـ۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...